کـوچــه ی تنهـــــایـی



 

چند روزیست که قلبم ترکی خورده عمیق 

و برای این درد جز تلاقی نگاه من و تو مرهم نیست

گرچه هربار که میبینمت از دور کمی 

دلم از لحظه ی قبل بیشتر میشکند 

ولی انگار برای من دل بشکسته 

عبرتی نیست کزان درس فراگیرم چند

دوست دارم بنشینم یک روز 

سبدی از گل خورشید ببافم با عشق

بعد آن دست پر از مهر تو را 

با همه شوق بگیرم در دست و سبد را به تو تقدیم کنم

دوست دارم بنشینم پیشت 

غرق در آبی قبلت گردم

آنقدر با همه ی شوق صدایت بزنم

که تو بیدار شوی تا بفهمی که چه کردی با من؟!

ای همه روز و شبم 


چند وقت است که از دست تو همواره شب است!

همه جا تیره و تار همه جا سرد و سکوت


دوستت دارم گرچه تو قلب مرا میشکنی

دوستت دارم چون که تو مایه ی افکار منی 

دوستت دارم چون که تو ریشه ی گفتار من و شعر منی

پس تو هم سرد مشو باز هم گرم بمان

باز هم مثل خوشیها که گذشت 

.!در کنار من و این قلب ترک خورده بمان



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

cafedostaneh nisarama googleea مطالب اینترنتی فردانیوز دانلود جدید 2015 ××× انـیــمـه گِـیـــت ××× allaboutapple مجله مدیریت کسب و کار کریستال مووی